آن طرفی، مقابل این سری، کنایه از آخرتی، اخروی، آن جهانی، برای مثال باشم گستاخ وار با تو که لاشی کند / صد گنه این سری یک نظر آن سری (سنائی۲ - ۳۱۵)کنایه از غیبی، خدایی، برای مثال برآوردن ز مغرب آفتابی / مسلّم شد ضمیر آن سری را (مولوی۲ - ۱۰۴)
آن طرفی، مقابلِ این سری، کنایه از آخرتی، اخروی، آن جهانی، برای مِثال باشم گستاخ وار با تو که لاشی کند / صد گنه این سری یک نظر آن سری (سنائی۲ - ۳۱۵)کنایه از غیبی، خدایی، برای مِثال برآوردن ز مغرب آفتابی / مسلّم شد ضمیر آن سری را (مولوی۲ - ۱۰۴)
عقبائی. اخروی. آخرتی، خدائی. الهی. غیبی. مقابل این سری: باشم گستاخ وار با تو که لاشی کند صد گنه این سری یک نظر آن سری. سنائی. سری دارم چو حافظ مست لیکن بلطف آن سری امّیدوارم. حافظ
عقبائی. اُخرَوی. آخرتی، خدائی. الهی. غیبی. مقابل این سری: باشم گستاخ وار با تو که لاشی کند صد گنه این سری یک نظر آن سری. سنائی. سری دارم چو حافظ مست لیکن بلطف آن سری امّیدوارم. حافظ
زر خالص تمام عیار. (ناظم الاطباء) (از برهان). زر خالص را گویند. (فرهنگ جهانگیری). زر خالص را گویند و در رشیدی آمده که بتی بدست یکی از سلاطین اسلام در افتاد که شش سر بر او نقش کرده بودند و آن را بشکستند زر و طلای آن خالص بی غل و غش بود لهذا زر خالص را زر شش سری خواندند. (آنندراج) (انجمن آرا) (غیاث اللغات) : آن می و جام بین بهم گویی دست شعوذه کرده ز سیم ده دهی صرۀ زر شش سری. خاقانی. تن بشکن نه دریی گو مباش زر بفکن شش سریی گو مباش. نظامی
زر خالص تمام عیار. (ناظم الاطباء) (از برهان). زر خالص را گویند. (فرهنگ جهانگیری). زر خالص را گویند و در رشیدی آمده که بتی بدست یکی از سلاطین اسلام در افتاد که شش سر بر او نقش کرده بودند و آن را بشکستند زر و طلای آن خالص بی غل و غش بود لهذا زر خالص را زر شش سری خواندند. (آنندراج) (انجمن آرا) (غیاث اللغات) : آن می و جام بین بهم گویی دست شعوذه کرده ز سیم ده دهی صرۀ زر شش سری. خاقانی. تن بشکن نه دریی گو مباش زر بفکن شش سریی گو مباش. نظامی