جدول جو
جدول جو

معنی کج سری - جستجوی لغت در جدول جو

کج سری
(کَ سَ)
حالت کج سر. سوء سلوک. بدسری. بدرفتاری. (یادداشت مؤلف) : بنای کج سری را با شوهر خود گذاشت. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شش سری
تصویر شش سری
طلای ناب، زر خالص، ابریز، زر خشک، زر رکنی، زر بی غشّ، زر شش سری، زر ده دهی، زر طلا، زر طلی، زر سرخ، زر جعفری، زر طلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کج سرشت
تصویر کج سرشت
کج نهاد، بد اصل، بدذات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آن سری
تصویر آن سری
آن طرفی، مقابل این سری، کنایه از آخرتی، اخروی، آن جهانی، برای مثال باشم گستاخ وار با تو که لاشی کند / صد گنه این سری یک نظر آن سری (سنائی۲ - ۳۱۵)کنایه از غیبی، خدایی، برای مثال برآوردن ز مغرب آفتابی / مسلّم شد ضمیر آن سری را (مولوی۲ - ۱۰۴)
فرهنگ فارسی عمید
(کَ سِ رِ)
چگونگی کج سرشت. بداصلی. بدگهری. کج نهادی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کَ نَ ظَ)
حالت و کیفیت کج نظر
لغت نامه دهخدا
(سَ)
عقبائی. اخروی. آخرتی، خدائی. الهی. غیبی. مقابل این سری:
باشم گستاخ وار با تو که لاشی کند
صد گنه این سری یک نظر آن سری.
سنائی.
سری دارم چو حافظ مست لیکن
بلطف آن سری امّیدوارم.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(کَ سِ رِ)
آنکه طبیعهً بد آفریده شده است. بدذات. بداصل. بدگهر. کج نهاد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کَ دِ)
حالت و کیفیت کج دل. کج ذوقی. بدسلیقگی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ سَ)
زر خالص تمام عیار. (ناظم الاطباء) (از برهان). زر خالص را گویند. (فرهنگ جهانگیری). زر خالص را گویند و در رشیدی آمده که بتی بدست یکی از سلاطین اسلام در افتاد که شش سر بر او نقش کرده بودند و آن را بشکستند زر و طلای آن خالص بی غل و غش بود لهذا زر خالص را زر شش سری خواندند. (آنندراج) (انجمن آرا) (غیاث اللغات) :
آن می و جام بین بهم گویی دست شعوذه
کرده ز سیم ده دهی صرۀ زر شش سری.
خاقانی.
تن بشکن نه دریی گو مباش
زر بفکن شش سریی گو مباش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(کَ فِ)
عمل کج فکر. کجرایی. رجوع به کجرایی شود
لغت نامه دهخدا
(کَ سَ)
دارای سر ناراست، بدرفتار. بدسر. بدسلوک
لغت نامه دهخدا
تصویری از کج سرشت
تصویر کج سرشت
آنکه طبیعه بد آفریده شده بد ذات بد اصل بد گهر کج نهاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کج دلی
تصویر کج دلی
کج ذوقی بد سلیقگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کج پسی
تصویر کج پسی
بدمعاملگی مفسده افساد: (بس که با من کج پسی کرد چرخ پر پس دوش بختم را پس داد خواهی شد لباس) (شانی تکلو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم شری
تصویر کم شری
کمی شر قلت فساد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمیسری
تصویر کمیسری
کمیساریا بنگرید به کمیساریا کمیسربودن کلانتر بودن، کلانتری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم سری
تصویر هم سری
صمیمیت محرم بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کج سرشتی
تصویر کج سرشتی
چگونگی کج سرشت بد اصلی بد گهری کج نهادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کج نظری
تصویر کج نظری
حالت و کیفیت کج نظر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شش سری
تصویر شش سری
زرناب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آن سری
تصویر آن سری
اخروی عقبایی آخرتی مقابل این سری، خدایی الهی غیبی مقابل ین سری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کج رای
تصویر کج رای
آنکه اندیشه و تدبیر نا درست دارد کج فهم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آن سری
تصویر آن سری
((سَ))
اخروی، آخرتی، مقابل این سری، خدایی، الهی، غیبی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شش سری
تصویر شش سری
((~. سَ))
زر خالص، طلای تمام عیار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بر سری
تصویر بر سری
((~. سَ))
علاوه بر، اضافه بر
فرهنگ فارسی معین
پارچه ای که آن را تابیده و بر سر گذارند و بار را بر آن نهند
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی جنگلی در حومه ی نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
پل سری
فرهنگ گویش مازندرانی
آلونک کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی
گونه ای از بستن روسری که به جای گره زدن از زیرچانه، از پشت
فرهنگ گویش مازندرانی
نغمه ای از موسیقی چوپانی که با لله وا نواخته می شوداین نغمه
فرهنگ گویش مازندرانی
روی آتش قرار دادن اشیا بر روی آتش
فرهنگ گویش مازندرانی
زمین یا محصولی که آب آن وابسته به چاه مشخصی باشد، محل چاه
فرهنگ گویش مازندرانی
سرپایی
فرهنگ گویش مازندرانی